اشعار فروغ فرخزاد
 
یک دوست خوب
 
 
شنبه 5 شهريور 1390برچسب:, :: 5:0 بعد از ظهر ::  نويسنده : یک دوست خوب

حلقه

دخترک خنده کنان گفت که چیست

راز این حلقه زر

راز این حلقه که انگشت مرا

این چنین تنگ گرفته ست به بر

راز این حلقه که در چهره ی او

این همه تابش و رخشندگی است

مرد حیران شد و گفت:

((حلقه ی خوشبختی است،حلقه ی زندگی است!))

همه گفتند :((مبارک باشد))

دخترک گفت:((دریغا که مرا باز در معنی آن شک باشد))

سالها رفت و شبی

زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر

دید در نقش فروزنده ی او

روز هایی که به امید وفای شوهر

به هدر رفته، هدر

زن پریشان شد و نالید که وای

وای،این حلقه که در چهره ی او

باز هم تابش و رخشندگی است

حلقه ی بردگی و بندگی است!

*************************

حسرت
از من رميده ئی و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی كنم
دل را چنان به مهر تو بستم كه بعد از اين
ديگر هوای دلبر ديگر نمی كنم


رفتی و با تو رفت مرا شادی و اميد
ديگر چگونه عشق ترا آرزو كنم
ديگر چگونه مستی يك بوسه ترا
در اين سكوت تلخ و سيه جستجو كنم


يادآر آن زن، آن زن ديوانه را كه خفت
يك شب به روی سينه تو مست عشق و ناز
لرزيد بر لبان عطش كرده اش هوس
خنديد در نگاه گريزنده اش نياز


لب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه های شوق ترا گفت با نگاه
پيچيد همچو شاخه پيچك به پيكرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه


هر قصه ئی ز عشق كه خواندی به گوش او
در دل سپرد و هيچ ز خاطر نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب، شب شگفت
آن شاخه خشك گشته و آن باغ مرده است


با آنكه رفته ئی و مرا برده ئی ز ياد
می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مرد، ای فريب مجسم بيا كه باز
بر سينه پر آتش خود می فشارمت

**************************

ناآشنا

باز هم قلبی به پايم اوفتاد
باز هم چشمی به رويم خيره شد
باز هم در گيرودار يك نبرد
عشق من بر قلب سردی چيره شد


باز هم از چشمه لب های من
تشنه ئی سيراب شد، سيراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد، در خواب شد


بر دو چشمش ديده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جويم در او
عاشقی ديوانه می خواهم كه زود
بگذرد از جاه و مال و آبرو


او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گويم قلب پر اميد را
او بفكر لذت و غافل كه من
طالبم آن لذت جاويد را


من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خويش را
او تنی می خواهد از من آتشين
تا بسوزاند در او تشويش را


او بمن می گويد ای آغوش گرم
مست نازم كن، كه من ديوانه ام
من باو می گويم ای ناآشنا
بگذر از من، من ترا بيگانه ام


آه از اين دل، آه از اين جام اميد
عاقبت بشكست و كس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بيگانه ای
ای دريغا، كس بآوازش نخواند

**********************

بوسه
در دو چشمش گناه می خنديد
بر رخش نور ماه می خنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله ئی بی پناه می خنديد


شرمناك و پر از نيازی گنگ
با نگاهی كه رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه كردم و گفت:
بايد از عشق حاصلی برداشت


سايه ئی روی سايه ئی خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه ئی لغزيد
بوسه ئی شعله زد ميان دو لب

*************************

اسير
تورا می خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگيرم
توئی آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغی اسيرم


ز پشت ميله های سرد و تيره
نگاه حسرتم حيران برويت
در اين فكرم كه دستی پيش آيد
و من ناگه گشايم پر بسويت


در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت
از اين زندان خامش پر بگيرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
كنارت زندگی از سر بگيرم


در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا يارای رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست


ز پشت ميله ها، هر صبح روشن
نگاه كودكی خندد برويم
چو من سر می كنم آواز شادی
لبش با بوسه می آيد بسويم


اگر ای آسمان خواهم كه يكروز
از اين زندان خامش پر بگيرم
به چشم كودك گريان چه گويم
ز من بگذر، كه من مرغی اسيرم


من آن شمعم كه با سوز دل خويش
فروزان می كنم ويرانه ای را
اگر خواهم كه خاموشی گزينم
پريشان می كنم كاشانه ای را

***********************

هرجائی


از پيش من برو كه دل آزارم
ناپايدار و سست و گنه كارم
در كنج سينه يك دل ديوانه
در كنج دل هزار هوس دارم


قلب تو پاك و دامن من ناپاك
من شاهدم به خلوت بيگانه
تو از شراب بوسه من مستی
من سر خوش از شرابم و پيمانه


چشمان من هزار زبان دارد
من ساقيم به محفل سرمستان
تا كی ز درد عشق سخن گوئی
گر بوسه خواهی از لب من، بستان


عشق تو همچو پرتو مهتابست
تابيده بی خبر به لجن زاری
باران رحمتی است كه می بارد
بر سنگلاخ قلب گنه كاری


من ظلمت و تباهی جاويدم
تو آفتاب روشن اميدی
برجانم، ای فروغ سعادتبخش
دير است اين زمان، كه تو تابيدی


دير آمدی و دامنم از كف رفت
دير آمدی و غرق گنه گشتم
از تند باد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم

**************************

رویا

باز من ماندم و خلوتی سرد
خاطراتی ز بگذشته ای دور
ياد عشقی كه با حسرت و درد
رفت و خاموش شد در دل گور


روی ويرانه های اميدم
دست افسونگری شمعی افروخت
مرده ئی چشم پرآتشش را
از دل گور بر چشم من دوخت


ناله كردم كه ای وای، اين اوست
در دلم از نگاهش، هراسی
خنده ای بر لبانش گذر كرد
كای هوسران، مرا می شناسی


قلبم از فرط اندوه لرزيد
وای بر من، كه ديوانه بودم
وای بر من، كه من كشتم او را
وه كه با او چه بيگانه بودم


او به من دل سپرد و بجز رنج
كی شد از عشق من حاصل او
با غروری كه چشم مرا بست
پا نهادم بروی دل او


من به او رنج و اندوه دادم
من به خاك سياهش نشاندم
وای بر من، خدايا، خدايا
من به آغوش گورش كشاندم


در سكوت لبم ناله پيچيد
شعله شمع مستانه لرزيد
چشم من از دل تيرگی ها
قطره اشكی در آن چشم ها ديد


همچو طفلی پشيمان دويدم
تا كه درپايش افتم به خواری
تا بگويم كه ديوانه بودم
مي توانی به من رحمت آری


دامنم شمع را سرنگون كرد
چشم ها در سياهی فرو رفت
ناله كردم مرو، صبر كن، صبر
ليكن او رفت، بی گفتگو رفت


وای بر من، كه ديوانه بودم
من به خاك سياهش نشاندم
وای بر من، كه من كشتم او را
من به آغوش گورش كشاندم

********************

خاطرات

باز در چهره خاموش خيال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت


باز من ماندم و يك مشت هوس
باز من ماندم و يك مشت اميد
ياد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابيد


باز در خلوت من دست خيال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ريخت
در نگاهت عطش توفان بود


ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهی تشنه و ديوانه عشق


ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت


رفتی و در دل من ماند بجای
عشقی آلوده به نوميدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی يخ زده در خنده سرد


آه اگر باز بسويم آئی
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند برجانت

********************

شعله رميده


می بندم اين دو چشم پرآتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پريشانش


می بندم اين دو چشم پرآتش را
تا بگذرم ز وادی رسوائی
تا قلب خامشم نكشد فرياد
رو می كنم به خلوت و تنهائی


ای رهروان خسته چه می جوئيد
در اين غروب سرد ز احوالش
او شعله رميده خورشيد است
بيهوده می دويد به دنبالش


او غنچه شكفته مهتابست
بايد كه موج نور بيفشاند
بر سبزه زار شب زده چشمی
كاو را بخوابگاه گنه خواند


بايد كه عطر بوسه خاموشش
با ناله های شوق بياميزد
در گيسوان آن زن افسونگر
ديوانه وار عشق و هوس ريزد


بايد شراب بوسه بياشامد
از ساغر لبان فريبائی
مستانه سرگذارد و آرامد
بر تكيه گاه سينه زيبائی


ای آرزوی تشنه به گرد او
بيهوده تار عمر چه می بندی؟
روزی رسد كه خسته و وامانده
بر اين تلاش بيهوده می خندی


آتش زنم به خرمن اميدت
با شعله های حسرت و ناكامی
ای قلب فتنه جوی گنه كرده
شايد دمی ز فتنه بيارامی


می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نكنی پرواز
ای مرغ دل كه خسته و بيتابی
دمساز باش با غم او، دمساز

********************

شب و هوس


در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آيد
اندوهگين و غمزده می گويم
شايد ز روی ناز نمی آيد


چون سايه گشته خواب و نمی افتد
در دام های روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پريشانم


مغروق اين جوانی معصومم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق اين سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و هم آغوشی


می خواهمش در اين شب تنهائی
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد، درد ساكت زيبائی
سرشار، از تمامی خود سرشار


می خواهمش كه بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم بپيچد، پيچدسخت
آن بازوان گرم و توانا را


در لابلای گردن و موهايم
گردش كند نسيم نفس هايش
نوشد، بنوشدم كه بپيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش


وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سركش بازيگر
درگيردم، به همهمه درگيرد
خاكسترم بماند در بستر


در آسمان روشن چشمانش
بينم ستاره های تمنا را
در بوسه های پر شررش جويم
لذات آتشين هوس ها را


می خواهمش دريغا، می خواهم
می خواهمش به تيره، به تنهائی
می خوانمش به گريه، به بی تابی
می خوانمش به صبر، شكيبائی

لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب، شبی بی پايان
او، آن پرنده، شايد می گريد
بر بام يك ستاره سرگردان

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


سلام دوستان خوبم. این وبلاگ رو فقط برای این گذاشتم که دوستان عزیزم از همه جای دنیا بتونن جواب سوالاتشون رو اینجا پیدا کنند. سوالات قشنگتون می تونید از طریق ایمیل برای من بفرستید یا اینکه توقسمت نظر دهیدبرای من بفرستید.ایمیل من:agoodfriend19@yahoo.com به امید شادکامی برای دوستان گلم.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یک دوست خوب و آدرس agoodfriend.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 5138
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1







 دانلود - Download Link [dl4.mihandownload.com/use ...]